نگاه نکن به کارم محتاج روزگارم (احوالاتی خراب)

امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید .....

نگاه نکن به کارم محتاج روزگارم (احوالاتی خراب)
نویسنده : (Ghareib (Mansour تاریخ : چهار شنبه 23 مرداد 1392

چند وقتی است که حال بسیار عجیبی دارم. از همه چی خسته شده ام. دیگر آن شادابی و طراوت گذشته را ندارم

دیگر درست و حسابی نمی خندم. همه اش در فکر فرو رفته ام. همه اش بغض می کنم و ناراحتم.

از چه چیزی خودم نیز نمی دانم دلیل و مسببش چه چیزی می باشد. هرکاری انجام دادیم از این وضعیت خلاص شویم نتوانستیم

انشالله خود خداوند کمک مان کند. خدایی که در هر لخظه و هر مکانی به یادش هستیم.

گرچه بعضی اوقات ناشکری می کنیم و گاها ناسپاس هستیم اما در انتها باز هم می گوییم خداوند.

گاها ناسپاسی و ناشکری های مان خیلی بد می باشد و بعد خودمون از گفتنش پشیمون می شویم اما خداوند درک مان می کند

انشالله روزی را به چشم ببینیم که هیچ بنده ای بر روی زمین مشکل و گرفتاری نداشته باشد

و طبق تیتری که گذاشتم احوالی خراب نداشته باشد.

چند وقت پیش با یکی از دوستان صحبت می کردم گفت مطالبت خیلی غمگینه. گفتم سعی می کنم شادش کنم

اما بعد از آن روز احوالم خراب شد و حال و حوصله نوشتن رو نداشتم تا امشب دوباره رمق و جانی تازه به بدنم وارد شد.

البته هنوز نیز احوالات خراب می باشد اما بهتر از قبل شدم و انشالله با دعای شما عزیان بهتر بشوم.

چند وقت پیش با دوستانم رفتیم بلوار ساحلی و اونا توی حال هوای خودشون بودن و داشتن می گفتن و می خندیدن

منم یه گوشه نشسته بودم و توی دنیای خودم غرق شده بودم و با حالی داغون مشغول تماشای رودخانه بودم

چند هفته ای بود اصلاح نکرده بودم و ریش هایم بلند شده بود و مادرم از این وضع گله مند بود و با احترام بهش گفتم فعلا کوتاه نمی کنم

تا اینکه فردا شبش یعنی روز شنبه به افتخار مادرم ریش هایم رو کوتاه کردم. عملا روز عید سعید فطر با رویی پر مو و خالی داغون

به استقبال عید و نماز عید رفتیم و جایتان خالی شب جمعه یعنی 5 شنبه با 2 تن از دوستانم به دعای کمیل رفتیم واقعا لذت بخش بود.

خیلی دعا خوندن به انسان آرامش می دهد وقتی حال و حوصله نداشته باشین و حالی خراب دارین به سوی خداوند بروید

مطمئنا حال و احوالتان بهتر می شود. از بحث دور نشویم در حال و هوای خودم بودم که دیدم پسر جوانی مشغول فروش بستنی می باشد

بر روی جعبه فیبری که بستنی هایش درونش بود جمله ی بسیار زیبایی رو نوشته بود و با خوندش مات و مبهوت شدم و عمیق به جمله فکر کردم

و تا به الان هم اون جمله زیبا در ذهنم می باشد و از خداوند بهترین ها رو برایش آرزومندم.

جمله این بود: نگاه نکن به کارم، محتاج روزگارم

در نگاه اول با جمله ای بسیار ساده روبرو هستیم اما با کمی تفکر خیلی چیزها از این جمله می توان برداشت نمود.

تا چند روز توی فکر بودم البته میشه گفت 3-4 روزی در فکر این جمله بودم و خیلی ناراحت بودم از اینکه نمی تونم کمکی بهش کنم.

انشالله خداوند بهترین زندگی رو برای آن جوون زحمت کش ایجاد کنه. جوونی که با این کار هزاران حرف ناگفته رو به همه ما زده.

البته احوالات خراب مان درست نشد که نشد نیز بدتر شد. البته احوال ما قبل از این خراب بود. با دیدن این نیز بدتر شد.

امروز ظهر خیلی ناراحت و دپرس بودم به حدی که داغون داغون بودم و با یکی از بهترین دوستان مشغول صحبت بودم.

همه اش باهم صحبت می کردیم و از احوالات بد روزگار می گفتیم و انشالله احوال همه کسانی که ناخوشایند هستن خوب شوند.

در این لحظه مطلبی به ذهنم نمی رسد خیلی حرف برای گفتن داشتم اما به یک باره همه اش از ذهنم خارج شدن

مثل فراموشی که این چند وقته گرفته ام و چیزی را نمی توانم درست و حسابی به ذهنم بسپارم و فراموش می کنم.

انشالله بعدا با مطلبی بهتر از این در خدمتتان خواهم بود.

چندتا داستان زیبا ظهر مطالعه نمودم که حتما بعد از این مطلب در وبلاگ قرارش می دهم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.




تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به دل نوشته ها مي باشد.